قسمت اول:

Alan wake نویسنده جوانیست که اخیرا دچار کابوس های فوق العاده وحشتناکی شده . در این کابوس ها آلن خودش رو در جنگلی تاریک و مه آلود می بینه در حالی که مردهایی که تمام بدنشون رو سایه ای غلیظ پوشش داده به او حمله می کنند. آلن نویسنده موفقیست اما بعلت همین کابوس های دائمی و عجیب چند وقتی هست که اصلا نتونسته چیزی بنویسه و اثری رو به چاپ برسونه.

سرانجام با موافقت همسرش تصمیم می گیره تا سفری تفریحی برای بازیافتن آرامش روانی و رها شدن از کابوس های هول انگیزش به Bright Falls داشته باشه.

Bright Falls شهریست کوچک و با جمعیت نسبتا کم که طبیعت زیبایی هم داره. بلافاصله پس رسیدن به شهر، آلن با همسرش میره به رستوران شهر تا کلید مکانی رو که برای اقامت رزرو کرده از Mr Stucky بگیره. داخل رستوران با یک پیش خدمت جوان به اسم رز برخورد می کنه که بر حسب اتفاق یکی از طرفداران پر و پا قرص خود آلن و داستان هاش هست. آلن از این موضوع اصلا خوشحال نمیشه چون حس می کنه اگر در سطح شهر شناخته شده باشه، آرامش مورد نظرش رو پیدا نخواهد کرد. آلن برای پیدا کرد آقای استاکی ،طبق راهنمایی رز، به سمت قسمت پشتی رستوران میره. در ابتدای راهرویی که به قسمت پشتی رستوران منتهی میشه پیرزنی عینکی ایستاده که زیر لب در مورد اینکه باید چراغ ها رو درست کنند تا خاموش نشه، حرف هایی می زنه ( این پیرزن از نظر افراد شهر از نظر ذهنی مشکل داره.) . نهایتا آلن به انتهای همون راهروی تاریک میره تا آقای استاکی رو پیدا کنه اما ناگهان پیرزنی که تور مشکی روی صورت انداخته از پشت آلن ظاهر میشه و صداش میزنه و بهش میگه چون آقای استاکی خودش نتونسته بیاد کلید رو داده تا اون بده به آلن. آلن هم کلید رو می گیره از رستوران خارج میشه و به همراه همسرش، به طرف مکانی که پیرزن آدرسش رو بهشون میده حرکت می کنند. در همین حین ناگهان از طرف مقابل رستوران ، آقای استاکی دوان دوان میاد سمت ماشین آلن که حالا دیگه حرکت کرده ، تا کلید ویلایی که رزرو کرده بودن بهشون بده اما از ماشین جا میمونه. در حقیقت پیرزن آلن و همسرش رو به همونجایی فرستاده که مد نظر خودش بوده، نه اونجایی که قرار بوده برن.

آدرسی که پیرزن به آلن داد، مربوط میشه به ولایی که در گوشه ای از دریاچه کالدرون (یک دریاچه محلی) قرار داره و اسمش Divers Island هست. آلن و همسرش در ویلا مستقر میشن و آلن برای هواخوری میره تا اطراف ویلا رو ببینه اما آلیس باهاش تماس می گیره و میگه که یه سورپرایز براش داره. آلن بر می گرده و همسرش اون رو می بره به یکی از اتاق ها تا دستگاه تایپی رو به آلن نشون بده که محیا کرده تا آلن بتونه از آرامش Bright Falls استفاده کنه و داستان بعدیش رو بنویسه. آلن از این کار آلیس شدیدا عصبی میشه و بعد از کمی جر و بحث از خونه میاد بیرون و می خواد به سمت ساحل بره که ناگهان برق های خونه قطع میشه. آلیس که بیماری روانی ترس از تاریکی داره با صدای بلند آلن رو صدا می زنه ، آلن هم خیلی سریع خودش رو به ویلا می رسونه و می بینه که قسمتی از نرده های چوبی روی ایوان ویلا (که به سمت دریاچه هست) شکسته و آلیس افتاده داخل آب. آلن خیلی سریع شیرجه می زنه داخل آب تا آلیس رو نجات بده.

ناگهان آلن به هوش میاد اما نه جایی که همین چند دقیقه پیش بوده . بلکه با کمال تعجب متوجه میشه که پشت فرمان ماشینش هست و تصادفی هم داشته و از سرش خون میاد. در حالی که سرش گیج میره از ماشین پیاده میشه و می بینه ماشیننش لب دره هست و فاصله کمی با سقوط از دره داره. شب هست هوا تاریک شده و همون جنگل تاریک و مه گرفته ای که آلن در کابوس هاش می دیدید دقیقا براش تدایی شده.

آلن راه خودش رو از میون جنگل پیدا می کنه و به یک کارگاه چوب بری می رسه . درست قبل از اینکه وارد کارگاه چوب بری بشه طی اتفاقاتی چندتا برگه پیدا می کنه که انگاز داستانی هست که خودش طرح رو داخل ذهنش داشته و می خواسته بنویسه اما هرگز اون رو ننوشته. روی اولین برگ از داستان توضیح داده شده که در این قسمت آلن توسط یه مرد با تبر مورد حمله قرار می گیره و وقتی آلن وارد کارگاه چو بری میشه دقیقا همین اتفاق رخ میده!! در واقع آلن درون داستانی هست که به نظر میاد خودش نوشته باشه اما چه زمانی این داستان رو نوشته که خودش هم به یاد نداره.

آلن تصمیم می گیره به پمپ بنزینی بره که در نزدیکی همون کارگاه چوب بری قرار داره و متعلق به همون آقای استاکی هست. آلن در راه رسیدن به پمپ بنزین با خود آقای استاکی هم رو به رو میشه و متوجه میشه اون هم تبدیل شده به یکی از همون مردایی که تاریکی دور و برشون رو گرفته و به آلن حمله می کنن.

بعد از رسیدن به پمپ بنزین آلن با کلانتر تماس می گیره و ازش می خواد که بیاد به پمپ بنزین تا اون رو نجات بده. وقتی کلانتر Breaker به محل میرسه آلن با حالتی آشفته میره به سمتش و شرایط رو براش توضیح میده اما نه کامل، چون می ترسه با گفتن تمام چیزهایی که دیده، بعنوان دیوانه تلقی بشه و ببرنش آسایشگاه روانی و دیگه نتونه آلیس رو پیدا کنه. بریکر از آلن می پرسه که کجا اقامت دارن و آلن نام مکان رو میگه اما بریکر با کمال تعجب میگه که اونجا مدت هاست کاملا رفته زیر آب. آلن هم در جواب میگه می تونم ببرمتون اونجا و با هم میرن به اونجا و آلن می بینه که ویلایی در کار نیست و پل هم از نصفه شکسته و کلانتر راست می گفته. در حالی که تمام این سوالات ذهن آلن رو پر کرده ، کلانتر می برش به اداره پلیس برای توضیحات بیشتر.